الکس بعد از فراری دادن ها رفت که بخوابد . اما از ترس خوابش نمیبرد . تصمیم گرفت برود به طبقه پایین . الکس در طبقه پایین یک چیز عجیب دید . یک درب مخفی . وقتی درب آن را باز کرد ، یک سیاه چاله مخوف و ترسناک را دید . آرام آرام به سمت آن رفت و بعد به داخل آن پرت شد و بیهوش شد . وقتی که به هوش آمد دید چند آدم فضایی دورش را گرفته اند . آدم فضایی ها به او یک قرص دادند و بعد الکس زبان آن ها را میفهمید . الکس به آن ها گفت اینجا کجاست . آن ها گفتند سیاره ی مورینا . الکس گفت : میخواهین با من چی کار کنین . آدم فضایی ها گفتند : نترس ، آدم فضایی های خوبی هستیم و میخواهیم تو به ما کمک بدی تا یک سلاح قوی درست کنیم تا بتوانیم در برابر آدم فضایی های بد پیروز شویم .
الکس ,ها ,یک ,آدم ,فضایی ,دید ,آدم فضایی ,آن ها ,و بعد ,فضایی ها ,فضایی های
درباره این سایت